عصر یک روز بهار است و با وجود اینکه کمی از گرمای روز کم شده اما هنوز خورشید دارد تقلا میکند، از بین جمعیت راه خود را پیدا کرده و مسیری طولانی را طی میکنم تا به پیادهراه میرسم، بازتاب نور خورشید بر روی سنگ فرش شهر را چند برابر روشنتر کرده است.
هر چند نامش پیادهراه است اما خودروها و موتورها در آن جولان میدهند و نور زیاد دم غروب باعث شده کسی در این مسیر راه نرود و همه عابران به سایه پیادهرو پناه ببرند. از یکی از کوچههای فرعی داخل قلب اقتصادی شهر میشوم، راه بازار زنجان با هزار دالان و راسته و تیمچه و میانبر را در پیش میگیرم تا مقصد خود را پیدا کنم.
برخلاف خیابان، داخل بازار خنک است و هوایش نمی دارد که حالت را خوب میکند، داخل خیابان پر است از مغازههای لوکس که کالاهای غیر ایرانی میفروشند و دیگر چندان سر و شکل سنتی ندارند اما هر چه در قلب بازار بروی همه چیز شکلی سنتیتر دارد، با وجود سرپوشیده بودن بازار زنجان این فضا با حداقل چراغ روشن و پر نور است، نور از پنجرههای سقفی که وارد بازار میشود انگار مسیری از نور را پیشروی تو گذاشته است، سیمهای برق سرگردان هر چند سقف را از سر و شکل انداخته اما زشتیهای آن موجب نمیشود تو از زیباییهای دیگر این بازار دست بشوری، ورود به این فضا به نوعی وارد شدن به دروازه تاریخ است، خیلی از چیزها دست نخورده باقی مانده است، درهای عظیم در ابتدای هر راسته و تیمچه با همان سر و شکل قدیمی مانده اما کمی فرسوده شده و کج به نظر میرسد، به فکر فرو میروم این دربها چه حوادث تاریخی دیده است، چه کسانی آمدند و چه کسانی رفتند که صدای پرندگان باعث میشود همه چیز را فراموش کنم و محو زیبایی داخل کاروانسرا شوم.
آدرس و نشانی را از مغازهداران میپرسم خیلیها نمیشناسند، خیلیها آدرس اشتباه میدهند و برخیها هم با تعجب میپرسند مگر این مغازهها هنوز کار میکنند و این صنعت هنوز وجود دارد، سراغ «بویاخچیها» رنگرزان را که میگیرم به راسته فرشفروشان میرسیم آنها شاید همصنفیهای خود را بهتر بشناسند، این بخش بازار شکل سنتی دارد، فرشهای وسط راسته پهن شده است و تعدادی از آنها لول شده و به دیوار تکیه داده شده است، داخل حجرهها، کاسبانی نسشتهاند که سن و سال خیلی از آنها زیاد است، تک و توک مشتریهایی هم میآیند و میروند، آدرس که میپرسیم نشانی میدهند کمی به مقصد نزدیکتر که میشویم کالاهایی عرضه میشود که این روزها کمتر میتوان پیدا کرد از جحره، دفنه، دار قالی، نقشه، اِرِش ، آرقاچ هر چیزی بخواهی برای بافتن فرش پیدا میشود.
بنا بر تحقیقات جهاد دانشگاهی، تنها ۷ کارگاه رنگرزی در استان زنجان فعال است که از آنها تعداد چهار کارگاه در شهر زنجان و سه کارگاه نیز در بخش اسلام آباد (صفرآباد) است که به صورت سنتی اداره میشود، یک ساعتی جستوجو ما را به راستهای میرساند که به یک تیمچه منتهی میشود دارهای قالی در اندازههای مختلف کنار دیوار روزنه امید من برای رسیدن به مقصدم میشود، بر روی سقف خامههای رنگی آویزان شده است، صدای دستگاه پرداختزنی فرش به گوش میرسد و مردی میان سال در حال کار کردن روی فرشی است که با دیدن ما دستگاه را خاموش میکند.
دو مغازه را به ما معرفی میکند یکی بسته است و دیگری دو نفر دم در آن نشستهاند، با سابقه کار رنگرزی را جویا میشوم گویا پدر یکی از آقایان است میگویند عصرها کار نمیکنند و فقط صبحها حضور دارد برای همین قرارمان به فردا صبح زود موکل میشود، فردا اول وقت مقابل مغازه حضور مییابم برخلاف دیروز آدرس را به راحتی مییابم، در واقع وارد کوچه باشگاه که بشوی مستقیم به آن راسته میرسی «حمزهعلی غفاری» یکی از پیشکسوتان عرصه رنگرزی شهر زنجان است که از سال ۴۹ در این حرفه مشغول است و با بیش از ۵۰ سال سابقه در این کار مشغول است.
این رنگرز در گفتوگو با خبرنگار زنجان با اشاره به اینکه کار در رنگرزی مانند سابق نیست و بسیاری از این صنف خارج شدند، اضافه کرد: ۴۵ رنگرز در گذشته در این حوزه فعالیت داشتند که اکنون فقط چهار نفر در این صنف باقی مانده است.
وی با بیان اینکه کاری که پشتیبان نداشته باشد از بین میرود، عنوان کرد: در روزگاری صنعت مس هم بیپشتیبان بوده و در حال نابودی بود ولی با حمایت دولت جان دوباره گرفته است.
غفاری با بیان اینکه اگر حامی وجود نداشته باشد کار از بین میرود، بیان کرد: در گذشته کار فرق میکرد رنگها بیشتر از مواد طبیعی نشات میگرفت و برای رنگ کردن از موادی غذایی بیشتر استفاده میشد.
این رنگرز با اشاره به اینکه با وجود اینکه کار کردن در آن زمان سخت بودن اما به آن علاقه داشتم، عنوان کرد: همین عشق کار را برای ما آسانتر میکرد./جواد بیگدلی